Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری فارس البرز-الناز رحمت نژاد؛ پدر چه شوق و شعفی داشت. مادر در پوست خود نمی‌گنجید. پس از سال‌ها دوری و فراق قرار بود به ایران برگردند و خویشانی که شاید هیچکدامشان را نمی‌شناختند ببینند. آندره و خواهرش النا هم خوشحال بودند، آنها هنوز ایران را ندیده بودند و شوقِ دیدار این سرزمین را داشتند. عشق دیدار از ایران لحظه‌های انتظار را کشت و آنها راهی شدند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از مرز ایران که گذشتند دیگر سر از پا نمی‌شناختند.

پدر با شوق، جای جای سرزمین ایران را به فرزندانش نشان می‌داد و با چه ذوقی از خاطراتِ دورش را تعریف می‌کرد. آنقدر غرق در شعف و شادمانی بود که اصلا متوجه تریلی سنگینی که با سرعت از رو به رو می‌آمد نشد و تا به خود آمد صدایِ فریادِ جگر خراش زن و فرزندانش با صدای مهیب برخورد تریلی و اتومبیل او در هم آمیخت. پدر و مادر آندره در دَم جان سپردند و آندره و النا به بیمارستان منتقل شدند. بعد از بهبودی، النا طاقت نیاورد و عازم ازبکستان شد، اما آندره با همه اصرار خواهرش، با او نرفت و تصمیم گرفت در ایران بماند. اما این تصمیم برای او که در اثر شدت تصادف قدرت تکلمش را از دست داده بود سخت و دشوار به نظر می‌رسید.

او که سرنوشت آندره را رقم زده بود، پای او را به منزل زن و مرد جوانی کشاند که پس از سالها ازدواج، هنوز صاحب فرزندی نشده بودند. پدر و مادر جدید آندره برای بهبودی او، از هیچ تلاشی فرو گذار نکردند اما تو گویی سرنوشت او این چنین رقم خورده بود که لال بماند. روزی پدرخوانده‌‍اش به سراغش آند و گفت: درست است که همه دکترها جوابت کرده اند اما ما مسلمان‌ها یک دکتر دیگر هم داریم که هر وقت از همه جا ناامید می‌شویم به سراغش می رویم. اگر مایلی تو را هم پیش او ببریم تا از او شفای خود را بگیری.

این اولین باری بود که آندره چنین مکانی را می‌دید. هیچ شباهتی به کلیسایی که او هر یکشنبه همراه با پدر و مادر و خواهرش می‌رفت نداشت. حرم پر از جمعیت بود. همه دستها به دعا بلند و چشم‌ها گریان بود. پدر، آندره را تا کنار پنجره فولاد همراهی کرد. بعد ریسمانی به گردنِ او انداخت و آن سرِ طناب را بر شبکه ضریح پنجره فولاد بست.

آندره متحیر به پدر و حرکات و اعمال او می‌‍نگریست و خود نمی‌دانست این دیگر چه نوع دکتری است؟ پدر که رفت آندره خسته از راه طولانی، بر زمین نشست و سَر را به دیوار تکیه داده و به خواب رفت. نوری سریع به سمتش آمد. سعی کرد نو را بگیرد؛ نتوانست. نور ناپدید شد. دوباره نوری آبی مشاهده کرد که به سویش می‌آید، از میان نور صدایی شنید، صدایی که نامش را می خواند: آندره! آندره ...

بی تاب از خواب بیدار شد. آندره دلش می‌خواست باز هم بخوابد و آن نور را ببیند و آن صدای ملکوتی را بشنود. همان نور بود که دوباره پیدا می‌شد. نوری بود به همه ‌رنگ‌ها، نور به سمت او می‌آمد و باز دور می‌‍شد. هر بار دستش را دراز می‌کرد تا نور را بگیرد اما نور از او می‌گریخت.

ناگهان شنید که از میان نور همان صدا برخاست: آندره! آندره ... خواست فریاد بزند نتوانست، نور ناپدید شد. آندره دوباره از خواب بیدار شد. پیرمردِ خادم، سر او را به پایین گرفته بود و با تحیّر به صلیب گردنش نگاه می‌کرد. در همین حال از او باتعجب پرسید که: تو! تو! مسیحی هستی؟ آندره با سر جواب مثبت داد.‌ پیر مرد صلیب را از گردنِ او گشود. با دستمالی عرق از سر و رویش پاک کرد. بعد او را روی زانویش گذاشت و گفت: حالا بخواب! دیگر خواب پریشان نخواهی دید. آندره پلک‌هایش را روی هم گذاشت.

خواب، خیلی زود به سراغش آمد. باز نوری دیگر. این بار سبز سبز. به خوبی توانست تشخیص بدهد نور به سمتش آمد و از میانه آن صدایی برخاست که: نامت چیست؟ تکانی خورد، متحیّر بود. شنیده بود که نور او را به نام صدا نمود. پس دلیل این سوال چه بود؟ شگفت زده و از پاسخ جا مانده بود که صدایی دیگر از نور برخاست و گفت: نامت را بگو. آندره اشاره به زبانش کرد که قادر به تکلم نیست.

از میان نور، دستی بیرون آمد با قبایی سبز و روشن، دستی بر زبان آندره کشید و گفت: حالا بگو نامت چیست؟ آندره آرام آرام زبان گشود و گفت: آند...! آندر...! اما نتوانست نامش را کامل بگوید.

دوباره از میان نور ندایی شنید که: بگو، نامت را بگو، آندره دهان باز کرد، زبانش را در میان دهان چرخاند. با صدای بلند فریاد زد: اسمِ من رضا است؛ رضا!

رضا همچون بلمی بر امواج دست‌ها می‌رفت. لباسش هزار پاره شده بود. هزار تکه به تبرک. نقاره خانه با شادی همنوا شد. چه با معنویت و روحانیت، و چه با عظمت و جاودانه!

انتهای پیام/ ر

منبع: فارس

کلیدواژه: امام رضا ع شفا بیماری اجابت میان نور

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۹۰۴۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایتی کوتاه از حماسه فتح هرمز و اخراج پرتغالی‌ها از خلیج‌فارس

دریافت 49 MB

به گزارش خبرنگار مهر، دهم اردیبهشت ماه یادآور بازگشت جزایر خلیج‌فارس به ویژه جزیره سرخ‌گون هرمز به دامان میهن است؛ روزی که سربازان ایرانی به فرماندهی امامقلی‌خان حاکم ایالت فارس موفق شدند با شکست پرتغالی‌ها آن‌ها را از خلیج‌فارس اخراج کنند.

کد خبر 6090421

دیگر خبرها

  • روایتی کوتاه از حماسه فتح هرمز و اخراج پرتغالی‌ها از خلیج‌فارس
  • آغاز عملیات توسعه بخش دیالیز بیمارستان امام خمینی (ره) خاش
  • آندره ویاش بواش رئیس باشگاه پورتو شد
  • گل دیدنی آندره آیو به پاری سن ژرمن (پاری سن ژرمن 1-۲ لوآور)
  • توزیع مهربانی در نانوایی | ببینید
  • حمایت دانشجویان مسیحی دانشگاه اوهایو از دانشجویان مسلمان
  • فقط نیمی از پسماند پزشکی هرمزگان اصولی دفع می‌شود
  • روایتی از شهید لشکر فاطمیون + فیلم
  • ببینید | روایتی از آنچه در جلسه آغازین دور جدید دادگاه منافقین گذشت
  • (ویدئو) روایتی از خلاقیت هوتن شکیبا برای صداپیشگی «بچه»